از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
حافظ
بالاخره یک روز میرسد تا دانشمندان کشف کنند که در نیمههای شب چه رازی نهفته است که دل به جوشش میافتد، انسان صددرصد وجودش احساسات میشود و عقل به خودی خود و با منطقش کنار میکشد.
شب به مانند یک تشدید کننده عمل میکند، طوری که اگر دلتنگی، دلتنگتر، اگر عاشقی، عاشقتر میشوی. و اگر سیاهی، سیاهتر و اگر سفیدی سفیدتر. درون شب چیست که باران جور دیگری میبارد، اشک جور دیگری میریزد و خیال جور دیگری در میدان سکوت جولان میدهد؟
به راستی درون شب چیست که تو بیشتر هستی؟ واضحتر هستی و روشنتر هستی؟
درباره این سایت