وقتی عکس تازه‌ای در اینستاگرامت نیست

انگار

" در میخانه بسته‌اند دگر "

و من مثل ابله‌ها تمام روز زل می‌زنم به صفحه پنج و نیم اینچی موبایلم

و دعا می‌خوانم:

" افتتح یا مفتح‌الابواب "

 

چهارشنبه اما سینما خوب بود

و پیاده‌روی کوتاه هفت ساعت و چهل دقیقه‌ای بعد از آن

و بوی خوش بلومینگ باکِتِ میس دیور

که با سخاوت محض

منتشر می‌کردی در کوچه‌های شهر

آه!

" هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای "

 

و پیش از خداحافظی

آن قهوه ترک در کافی‌شاپ خوب بود

و دست‌های مرطوب تو

و لعنت بر ساعت دیواری آنجا

که می‌دویدند

بر چشم‌های خیس من

که نمی‌دیدند تو را

لحظه‌ی رفتنت

و

قسم می‌خورم

تنها سه دقیقه بود

آن پانزده ساعت دیدار چهارشنبه

آه!

دیر آمده‌ایم و رفته می‌باید زود

و من

به صراحت این شعر ناب

 

" ان لم اَمُت یوم الوداع تأسفاً

لاتحسبونی فی المودة منصفاً "

 

به شکل شرم‌آوری هنوز زنده‌ام!

 

مصطفی مستور

گربه‌ی همسایه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها