**
مریضحالی ام خوش نیست
نه خواب راحتی دارم
نه مایلم به بیداری
درون ما تفاوت هاست
تو مبتلا به درمانی،
و من دچار بیماری

 

کنارِ تخت می خوابم
مگر هوا که بند آمد
نفس کشیدنت باشم
تو روز می شوی هر شب
و صبح می شوی هر روز
تو خواب راحتی داری …

 

نه جیک جیک مستانت
نه سردی زمستانت
رجوع کن به دستانت
چه روزهای بسیاری
که ظلم ها روا کردی
به دست های بسیاری

 

شبانه، مرد گاریچی
به خانه می کشد خود را
اگر که مادیان خسته؛
اگر طناب هم پاره؛
درون مرد همواره
کشیده می شود باری

 

تو را شبانه تا هر شب
به روی شانه خواهم برد
تو را شبانه خواهم مُرد
شبانه های لب هایم
لبانه های شب هایت
شبانه های بیداری

 

خیالبافی ات بد نیست !
خیال کن که خواهی رفت.
همین که رفتی و مردم،
تلاش کن که برگردی
و در کمال خونسردی
مرا به خاک بسپاری.

 

زیاد یاوه می گویم
گره بزن زبانم را !
زیاد از تو می نوشم
بگیر استکانم را !
بگیر هرچه را دارم
ببخش هرچه را داری

 

تو قفلِ قفل ها هستی
کلید کن به تقدیرم
کلید کن به زنجیرم
کلید کن به پروازم
بدوز بال هایم را
به پیله ی گرفتاری

 

مسیر گریه سر بالا
ابوعزای من غمگین
سرم به هر جهت بالا
سرت به هر جهت پایین
و تلخ بودنت شیرین،
و زخمْ بودنت کاری

 

چه بی قرار و سنگین بار
به خانه می کشم خود را
چه بی گدار در قلبم
زبانه می کشی خود را
من از تو سخت دلگیرم
تو از که سخت بیزاری؟!

حسین صفا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها